چنان عشقت پریشان کرد ما را که دیگر جمع نتوان کرد ما را
سپاه صبر ما بشکست چون او به غمزه تیرباران کرد ما را حدیث عاشقی با او بگفتیم بخندید او و گریان کرد ما را چو بربط بر کناری خفته بودیم بزد چنگی و نالان کرد ما را لب چون غنچه را بلبل نوا کرد چو گل بشکفت و خندان کرد ما را به شمشیری که از تن سر نبرد بکشت و زنده چون جان کرد ما را غمش چون قطب ساکن گشت در دل ولی چون چرخ گردان کرد ما را کنون انفاس ما آب حیات است که از غمهای خود نان کرد ما را مرا هرگز نبینی تا نمیری بگفت و کار آسان کرد ما را چو بر درد فداقش صبر کردیم بوصل خویش درمان کرد ما را بسان سیف فرغانی بر این در گدا بودیم سلطان کرد ما را نسیم حضرت لطفش صباوار به یکدم چون چون گلستان کرد ما را چو نفس خویش را گردن شکستیم سر خود در گریبان کرد ما را کنون او ما و ما اوییم در عشق دگر زین پس چتوان کرد ما را
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان علمی؛تفریحی؛م��هبی و ... و آدرس abolfazl68.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
ورود اعضا:
خبرنامه وب سایت:
برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 14 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 14 بازدید ماه : 22 بازدید کل : 6228 تعداد مطالب : 30 تعداد نظرات : 50 تعداد آنلاین : 1